جمعه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۶

...


نخوانید به مباركباد تولدم
نسیم را
تا شمعها همچنان بگریند
كه من خویش را به سفره نشسته ام
امشب زبانی می خواهم از درد
تا دلم را با غزل
اشكهایم بسرایم.


شنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۶

تولد



دوباره متولد شوم

دنیا را ببینم

رنگ کاج را ندانم

نامم را فراموش
کنم

دوباره در آینه نگاه کنم

ندانم پیراهن دارم

کلمات دیروز
را

امروز نگویم

خانه را برای تو آماده کنم

برای تو یک چمدان
بخرم

تو معنی سفر را از من بپرسی

لغات تازه را از دریا صید
کنم

لغات را شستشو دهم

آنقدر بمیرم

تا زنده
شوم...


پاناروما دوباره مياد



خيلي وقته كه پاناروما رو ساختم. پاناروما قرار بود چيزي شبيه يك فوتوبلاگ باشه. يه فوتوبلاگ شخصي. گاهي يك عكس از صد نوشته‌ گوياتره. نمي‌دونم چند وقت از تولد پاناروما مي‌گذره ولي هر چه هست به دلايل مختلف فراموشش كرده بودم. حالا سعي مي‌كنم دوباره جون بگيره. پست‌هاي قبلي رو هم پاك مي‌كنم. يه سري رو قبلا پاك كرده بودم و امروز هم اگه خدا بخواد بقيه‌ش رو پاك مي‌كنم.


تا ببينم چي مي‌شه...